در راستای New Year's Resoulutions

ساخت وبلاگ
 

پست اخری را که می نوشتم می دانستم در شرف مریض شدن هستم و واقعا هم شبش مریض شدم . از همان سرماخوردگی های مخصوص همین فصل . ابریزش شدید بینی و چشم و بعد هم گلودرد و بعد هم هنوز خشکی و دردناکی گلو و سینوسهایم. همه اش در خانه دراز کشیده بودم و کتاب می خواندم و گاهی فیلم یا سریال می دیدم و البته که شب ها خوابیدن کابوسم بوده و هست  چون اصلا نمی توانستم بخوابم و خوب نفس بکشم و همه اش دوست داشتم زودتر صبح شود که بتوانم بنشینم و صبح که می شد به خاطر بد خوابی شب اصلا نا ندارم بنشینم و در نتیجه وسط روز خوابم می برد..... همه عوارض و بدبختی های یک سرماخوردگی معمولی در یک ادم با ریه های ضعیف و غیر معمولی 

این وسط ها لیست کارهایی که دوست دارم در سال نوی میلادی انجام بدهم را نوشتم و تغییراتی که دوست دارم در زندگی ام به وجود بیاورم را دست نویس کردم و گذاشته ام در کیفم . همراه چند تا جمله مثبت و اطمینان بخش از فیترجرالد و همینگوی و ....می دانم هر سال همین کار را میکنم چون شروع هر چیزی حسابی هیجان زده و خوش بینم میکند که امسال دیگر همان سالی هست که همیشه برایش نقشه میکشیدم و برنامه داشتم بعد هم اول سال میلادی می اید و من روزهای اول یا هفته های اول مثلا تلاشم را میکنم و بعد از ماه دو به بعد کلا بی خیال میشوم و صبر میکنم که سال نوی ایرانی بیاید و نوروز باشد و من دوباره عهد و پیمان هایم را از نو بنویسم و سعی کنم به انها پایبند بشوم. خلاصه هنوز جوان هستم و ادمی به امید جوان هست و زنده . البته یک سری کارها مثل ورزش کردن را درخودم نهادینه کرده ام. یعنی هفته ای دو بار ورزش میکنم تابستان ها که بیشتر بود ولی از وقتی سرفه می کنم و سرما خوردم ورزش را تعطیل کرده ام که می شود تقریبا یک هفته .

چهار روز دیگر تولدم هست و پس فردا هم تولد حنایی هست و امروز همه را دعوت کرده ام خانه مان برای تولد حنایی و مهمان دارم . مامان گفت خب تولدت خودت را هم بگیر دیگر ما کادو هایمان را یک جا بدهیم ولی تصمیم گرفتم امروز فقط روز حنایی باشد و حنایی احساس ویژه بودن بکند و لازم نباشد این حس را با کسی شریک شود. تولد من در لیک تاهو با حنایی دو نفری .

درس هم می خوانم اشپزی هم میکنم هورمون درمانی ام ادامه دارد و البته که چاق تر شده ام و حساس تر و دل نازک تر با این حجم عظیم هورمون از هفت ماه پیش و  هنوز هم با حنایی حرفم می شود و حتما به پدر مادرم روز دز میان سر می زنم و هوایشان را دارم. در کل خیلی هم ادم غیر مفیدی نیستم هر چند خوب می دانم می توانم بیشتر مفید باشم. امروز هم قبل رسیدن مهمان ها امده ام به کافه محبوبم در برکلی و حالی داده ام به گلوی هنوز دردناکم و قورت قورت هات چالکت گرانی را که تقریبا در یک کاسه سالاد خوری دستم داده اند بالا می اندازم.

 

سوهاضمه مغزم...
ما را در سایت سوهاضمه مغزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : freesoul1983 بازدید : 126 تاريخ : چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت: 18:44