قایقی خواهم ساخت

ساخت وبلاگ
به یک سفر کوتاه امده ام. در واقع به دیدن اقیانوس امده ام. یک ماه قبل همراه حنایی برای کنفرانسی کاری به همین حوالی امده بودیم ولی نتوانسته ایم بنا به عللی درست و حسابی کنار دریا برویم. بیشتر اوقات با حنایی گذشت که شرکت شان مهمانی بزرگی داده بود و برایشان ورکشاپ گذاشته بود و حنایی هم که هفته قبلش شصت ساعت کار کرده بود و دو شب پشت سر هم شیفت شب بود اصلا حال و روزی برای هوای اقیانوس و نگاه اقیانوس و بوی اقیانوس نداشت. خلاصه کلام بیشتر وقت من به خواندن کتاب در هتل گذشت در حالی که حنایی یا خواب بود یا کنفرانس بود.... حسرت صدای دریا به دلم ماند.

دیروز که حنایی باز شیفت شب بود و خانه نمی امد به یکی از شهرهای ساحلی نزدیک رفتم  و شب هم در یک هتل خوابیدم. مثل دوران مجردی. یادم رفته بود که چه قدر می توانم با خودم خوشحال باشم و به خودم خوش بگذرانم ان هم به تنهاییی. بایست اعتراف کنم دلم برای حنایی تنگ شده و دوست داشتم او هم کنار من بود ولی خب....

 همین ها برای خوشحال کردن من به اندازه یک ماه کافی هستند، خاطراتی که می توانم انها را بارها و بارها مرور کنم  خاطره دیدن روی ماه دریا، دیدن حچم زییا و انبوه درختان ساحلی. هتلی که در ان اقامت کرده ام پنجره اش رو به دریا باز میشود و اگر شب به علت سرمای هوا پنجره نمی بستم می توانستم صدای موج های مهیب را که به دیواره های صخره ای پایین هتل می خوردند بشنوم. الان هم کنار پنجره پشت میز تحریر نشسته ام و این ها را تایپ میکنم. متاسفانه صدای دریا در هیاهوی بیرون گم شده است و جایش را  سر و صدای ایزوگام چی هایی که روی پشت بام هتل هستند پر کرده است :) به قول دوستم فکرش رو بکن ایزوگام پشت پام ساعت هشت صبح!! بنابراین اوضاع به هیچ وحه شاعرانه نیست.

هنوز خبری از کار نیست و قرار هست هفته دیگر به چند جایی که برایشان رزومه فرستادم زنگ زنم و خودم را دوباره معرفی کنم پای تلفن. اما تا موقعی که کار پیدا کنم تا موقعی که مشغولیتی به نام بچه به زندگی ام اضافه شود... سعی میکنم از اوقاتم استفاده کنم. 

سوهاضمه مغزم...
ما را در سایت سوهاضمه مغزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : freesoul1983 بازدید : 110 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت: 23:04